کتاب داستان اوژنی گرانده – عاشقانه های کلاسیک
Classic romance
کتاب داستان اوژنی گرانده – عاشقانه های کلاسیک نوشته « اونره دو بالزاک»، ترجمه «محسن سلیمانی» و سومین کتاب منتشر شده از مجموعهی «عاشقانههای کلاسیک» است. این رمان نوجوان، داستانِ مردی بهنام موسیو گرانده است، مردی بهشدت سودجو و خسیس که هیچچیز جز پول برایش اهمیت ندارد. حتی زمانیکه همسرش در بستر بیماری است، طبیب خبر نمیکند مبادا مجبور به پرداخت هزینهی اضافی برای درمانش شود.
داستان همچنین به زندگی و احساسات درونی دختری زیبا بهنام اوژنی میپردازد. او دخترِ موسیو گرانده است اما حتی ذرهای به او شباهت ندارد و غرق در دنیای کوچک خود، به پسرعمویش، شارل، دل میبندد اما حوادثی رخ میدهد که زندگی اوژنی را بهشدت تحت تاثیر قرار میدهد.
مشخصات کتاب داستان اوژنی گرانده – عاشقانه های کلاسیک
- کتاب داستان مناسب برای مطالعه نوجوانان و والدین
- جلد سوم از مجموعه کتاب های عاشقانه های کلاسیک
- دارای ۴۰۰ صفحه داستان
- نویسنده: اونوره دو بالزاک
- مترجم: محسن سلیمانی
- انتشارات: افق
- قطع: جیبی
- نوع جلد: گالینگور – سخت
- نوبت چاپ: هشتم
- سال انتشار: ۱۳۹۶
- تیراژ: ۵۰۰۰ نسخه
بخشی از کتاب داستان اوژنی گرانده – عاشقانه های کلاسیک
در بعضی از شهرهای درجه دو، خانه هایی هست که با دیدن آن ها، غم وجود آدم را می گیرد، درست مثل غمی که با دیدن صومعه های تاریک و دلگیر، بوته زارهای بی روح یا خرابه ها به دل آدم می نشیند. شاید بتوان در این خانه ها سکوت صومعه ها و خشکی بوته زارها را حس کرد و شاید هم در آن ها استخوان های مرده ها قرار داشته باشند. حیات و حرکت در چنین جاهایی چنان دچار سکون است که اگر غریبه ای ناگهان در آن جا با نگاه بی فروغ و سرد آدمی بی حرکت رو به رو نشود، آدمی که با شنیدن صدای پایی غیرعادی، با چهره ی راهب مانندش با دقت از پنجره به بیرون نگاه می کند، شاید فکر کند که آن خانه ها خالی هستند…
در مورد نویسنده کتاب داستان اوژنی گرانده – عاشقانه های کلاسیک
اونوره دو بالزاک، نویسنده ی فرانسوی، در ۲۰ مه ۱۷۹۹ میلادی در شهر تور فرانسه به دنیا آمد و در ۵۱ سالگی در پاریس درگذشت. پدرش کاسب و بانکدار بود و در سن پنجاه سالگی با دوشیزه ای نوزده ساله و تقریبا پولداری ازدواج کرد. این دخترخانم که چندان با این ازدواج موافق نبود ولی به اصرار خانواده اش تن به ازدواج داده بود، پس از چندی بزرگ ترین بچه اش بالزاک و بعدها سه فرزند دیگر را به دنیا آورد، اما مادر شاید به دلیل سن کم یا سرخوردگی از شوهرش ـ که مردی هوسران بود ـ علاقه ی زیادی به داشتن فرزند نداشت، برای همین اونوره را در همان کودکی به دایه ای سپردند تا بزرگ کند و وقتی هفت ساله شد، او را تا چهارده سالگی، به مدرسه ی شبانه روزی فرستادند.