از جمله موضوعات مهمی که در حیطه تربیت کودک و نوجوان و ارتباط والدین با کودکان مطرح است، وابستگی بیش از حد کودک میباشد که میتوان فرایند کسب استقلال و خودمختاری او را با مشکل مواجه سازد. وابستگی بیش از حد کودک به والدین میتواند بخاطر عوامل مختلفی از جمله رفتارهای وابستهساز آنها در قبال کودک باشد. در این مقاله از مجله تخصصی آریاکید به بررسی حمایتگری بیش از حد والدین و ارتباط آن با وابستگی بیش از حد کودک و تاثیر آن بر کسب استقلال آنان میپردازیم.
وابستگی و استقلال کودک
رشد كودك محصول عوامل متعدد و تبادلات پيوسته و پويايی بين ساختار بيولوژيكی، ژنتيك و ويژگیهاي محيطی است. و يكی از مهمترين عوامل مؤثر بر رشد روانی و اجتماعی روابط والدين و كودكان میباشد كه از اهميت زیادی در زندگی كودك در حال رشد برخوردار است. به طوری كه كيفيت اين روابط در سالهای اوليه كودكی، اساس رشد شناختی، اجتماعی، و هيجانی آينده را پايهگذاری میكند.
اریک اریکسون (۱۹۶۳) اصطلاح خودمختاری را به کار برد تا فرآیندی که طی آن انسان به صورت فردی جداگانه با ارادهای جداگانه درمیآید را توصیف کند. از نظر اریکسون در این مرحله که از پانزده ماهگی آغاز میشود، اگر کودک احساس اعتماد کافی به مراقبانش را بهدست آورده باشد، آمادگی پیدا میکند تا خود را از مادر جدا سازد. و میکوشد وقایع و امور محیط و مربوط به خودش را خود کنترل کند و فردیت و شخصیت جداگانه داشته باشد. در واقع کودکان خردسال در حال ظاهر ساختن کنترلهای درونی خود هستند.
تاثیر الگوهای رفتاری والدین بر وابستگی و خودمختاری کودک
فرایند کسب استقلال و خودمختاری کودک میتواند در اثر حمایتگری بیش از حد والدین و الگوهای رفتاری وابسته ساز، دچار چالش شود.
سبک های فرزندپروری روشهایی هستند که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال میکنند. این سبکها در شکلگیری و رشد شخصیتی و رفتاری آنها تأثیرات فراوان و عمیقی دارد (مومنی، 2007) و افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس کودکان را با چالش مواجه میسازد.
یکی از شیوههای فرزندپروری که در در گسترش غیرمعول وابستگی کودک به والدین اثرگذار است شیوه تربیتی حمایتکننده است. در ادامه به بررسی این شیوه فرزند پروری و ارتباطش با موضوع وابستگی و استقلال کودک میپردازیم.
سبک فرزندپروری حمایتگری بیش از حد والدین
مادر بیش از حد حمایتکننده نقش مستبدی دارد که تصمیم میگیرد خدماتی که ضروری نیستند را دائما برای فرزند خود فراهم کند. کودک مادر را از طریق منفعل بودن مجبور میکند تا به او سرویس دهی کند.
مادر که کاملا از این تعامل ناآگاه است، تصور میکند اوضاع را به خوبی در دست دارد. در این حالت رفتار مادر به عنوان حمایتگری بیش از حد والدین تلقی میشود. او در اینکه فرزندان خود را از آسیب حفظ کند افراط میکند. ما نمیتوانیم کودکانمان را دائما در مقابل تمامی وجوه زندگی حمایت کنیم.
ما موظفیم کودکانمان را در مواجه با زندگی جراتمند و قوی کنیم. تمایل مادرها به حمایت بیش از حد پسرها از خطر احتمالا تاثیری دلسرد کننده دارد. این کار آنها را ناتوان و وابسته نگه می دارد، و این نشانه ای از نگرش اشتباه مادر است.
دلایل حمایتگری افراطی والدین
در فرایند تربیت کودک و نوجوان ما به بهانه نگرانی برای آسایش کودکانمان آنها را ناتوان و وابسته نگه میداریم. طوری که ما در چشمان آنها و در چشمان خودمان، بزرگ، قدرتمند و حمایتکننده میآییم. این عمل ما در موقعیتی برتر و مسلط و کودمان را در موقعیت زیر دست قرار میدهد. اما کودکان امروزی زیر بار این تلاش ها نمیروند. آنها طغیان میکنند.
دلیل دیگر دلایل حمایتگری بیش از حد والدین، شک ما درباره توانایی آنان در پرداختن به مشکلات است و برای همین اعتماد کمتری به کودکان در مراقبت از خودشان داریم.
شیوه برخورد کودک با والد حمایتکننده به هدفش مربوط میشود. خطرناک ترین پاسخ ناتوانی است. کودک که کاملا دلسرد شده است، تسلیم میشود و انتظار دارد برای همیشه در همه مشکلات زندگی حمایت شود.
فرایند کسب خودمختاری کودکان
بعضی از والدین با سبک های فرزندپروری وابسته ساز، دوره کسب خودمختاری را که از پانزده ماهگی آغاز میشود، وحشتناک و ناراحتکننده میدانند چراکه چالشهایی در آن جریان دارد.
در صورتی که اگر فرآیندهای رشد شناخته شود، این دوره هیجانانگیز است و تلاشهای کودکان برای خودمختاری به جای اینکه مشکلی حاد تصور شود، نشانه سلامتی و رشد کودک تلقی میشود. رفتار خودمختار کودکان رفتاری بهنجار و ضروری است و ظهور قدرت و مهارت تصمیم گیری را در کودک نشان میدهد.
کودک در این دوران در حالتی از بلاتکلیفی به سر میبرد. پاسخهای «نه» کودک به درخواستهای مادر حتی نسبت به کارهای مورد علاقهاش نشان از تردید و بلاتکلیفی او دارد.
گاهی اوقات که رفتار مخالف کودکان در بیشترین درجه تندی است، والدین نیز احساس میکنند که کودک در پایان جار و جنجالهایشان دقیقاً نمیداند چه میخواهد. آنچنان که بعضی از تقاضاهایشان قابل برآورده شدن نیست چراکه دربرگیرنده تضادها و تناقضات است. در این حالت حمایتگری بیش از حد والدین مشکل را دوچندان میکند.
برای مثال کودکان نسبت به پارک رفتن، در خانه ماندن یا هر امکان عملی دیگر «نه» میگویند. آنها ممکن است خودمختاریشان را با نپذیرفتن تغییرات یا جابجاییها نشان دهند. رفتارهای مخالف مثل پاسخهای «نه» با صدای بلند یا غیرمستقیم مثل ترک کردن اتاق یا رفتار منفعل مثل خیره شدن و جواب ندادن در آنها دیده میشود. آنها به نحوی عمل میکنند که گویی قدرت و سیطره افراد مهم زندگی خود را پیدا کردهاند.
چالش و عواقب حمایتگری بیش از حد والدین
هیچچیز مایوسکنندهتر از این نیست که مصمم شویم کاری غیرممکن انجام دهیم. ما نمیتوانیم برای همه چیز برنامهریزی کنیم و زندگی را کنترل کنیم چه برای کودکانمان و چه برای خودمان.
تلاش بیهوده در این راه، مصیبت بسیاری به همراه دارد. کودمان از ما یاد میگیرند بر علیه مسایل اجتنابناپذیر مبارزه کنند، به ویژه اگر سعی کنیم آنها را در برابر همه سختیهای و ناراحتیها محافظت کنیم.
وقتی چنین کاری برای مدتی با موفقیت انجام میشود، کودک احساس میکند که ما باید این کار را ادامه دهیم. سرخوردگی ناشی از این مساله به عصبانیت و تنفر – نه فقط به والد بلکه نسبت به خود زندگی به خاطر اینکه به ما اجازه نداده است آن را بر اساس خواستمان برنامهریزی کنیم – منجر میشود.
در اثر حمایتگری بیش از حد والدین به مرور زمان کودک عادت میکند که شرایط از قبل برایش محیا باشد و همه چیز تنظیم شده باشد. اما این موضوع نمیتواند برای همیشه ادامه داشته باشد.
با بزرگتر شدن کودک و افزایش خواستههایش، او دچار تضاد و ناکامی میشود. کوچولوی لوس کودکی است که دایما عصبانی است چون زندگی پاسخگوی خواستههای او نیست.
تاثیر در بزرگسالی
متاسفانه وقتی کودک به سن بزرگسالی میرسد ویژگی کوچولوی لوس شده خود را حفظ میکند. این نگرش ممکن است به نگرش بنیادی نسبت به زندگی تبدیل شود.
وقتی ما کودکانمان را لوس و بیش از حد وابسته بار میآوریم و نوازش میکنیم وسعی می کنیم از آنها دائما در برایر زندگی حمایت کنیم، این هدیهای است که به آنها میدهیم: فردی عصبانی و ناتوان در برابر دنیای وحشتناک!
راهکار مناسب برای پرورش استقلال در کودکان
برای اجتناب از این اشتباه سنگین باید درک کنیم که ما قادر مطلق یا دانای کل نیستیم. اما وظیفه داریم راهها، ابزارها و نگرشهایی را که برای رو به رو شدن با زندگی و کسب خودمتاری لازمند، به فرزندانمان آموزش دهیم. دستور چنین است:
بیایید اول بررسی کنیم چیزی که با آن رو به رو هستیم چیست، سپس به دنبال جوابی برای سوال بگردیم که.«چه کاری میتوانم انجام دهم؟»
با استفاده از مثالهای ساده حتی کودک خردسال را هم میتوان به سمت تحلیل وضعیت نگرانکننده هدایت کرد. کودکان ذهنهای بسیار فعالی دارند. بیایید آنها را برای استفاده از ذهنشان آموزش دهیم.
ما به خاطر برتری خود نسبت به کودکانمان تصور می کنیم که آنها برای حل مشکلات یا ناکام ماندن در تلاشهایشان خیلی کوچکند. ما باید به این برداشت غلط اعتراف کنیم و اعتماد اطمینان به تواناییهای کودک و تمایلمان به ارایه راهنمایی را جانشین آن کنیم.
تقویت خوداتکایی کودک
یقینا ما کودک را به سمت سرنوشتش رها نمیکنیم یا اجازه نمیدهیم او همه تاثیرات زندگی را یک مرتبه تجربه کند. ما از مغزمان استفاده میکنیم! ما به جای اینکه نقابی باشیم که کودک بی تجربه پشت آن لذت ببرد، تبدیل به الکی میشویم که تجربیات زندگی را به آن میزانی که میتواند با آنها مواجه شود، فیلتر کنیم.
دایما باید مترصد فرصتهایی باشیم که خودمان را کنار بکشیم. و اجازه دهیم کودکانمان نقاط قوتش را تجربه کنند. و آماده بمانیم تا هرجا مشکل برای او بیش از حد شد، مداخله کنیم.
به جای حمایتگری بیش از حد والدین، میتوانیم این روند را از ابتدای تولد کودک شروع کنیم و کم کم و با راهنمایی دقیق زندگی کودک را با همه مشکلات، چالشها و خشنودیهایش به دست خودش بسپاریم.
نکات کلیدی و کاربردی در ارتباط با حمایتگری بیش از حد والدین
ما دایما باید مترصد فرصتهایی باشیم که خودمان را کنار بکشیم و اجازه دهیم کودکانمان نقاط قوتش را تجربه کنند و حاضر بمانیم تا هرجا مشکل برای او بیش از حد شد، مداخله کنیم.
میتوانیم این روند را از ابتدای کودکی شروع کنیم و کم کم و با راهنمایی دقیق زندگی کودک را با همه مشکلات، چالش ها و خشنودیهایش به دست خودش بسپاریم. رعایت نکات فوق در سنین بین 2 تا 5 سالگی به اوج خود می رسد.
همانطور که کودک از نظر جسمی رشد میکند، رشد روانی ـ اجتماعی نیز همزمان اتفاق میافتد. کودک یک سال و نیمه این حس را پیدا میکند که فردی مستقل است و خواستههایی منحصر به فرد دارد اما حمایتگری بیش از حد والدین میتواند رشد طبیعی را مختل کند.
دوره زمانی پانزده تا سی ماهگی دوره پرآشوبی برای بیشتر والدین و کودکان است. کودکی که مطیع و وابسته بود، حالا برای کنترل وقایع تلاش میکند و با بزرگسالان و سایر کودکان سازگاری نشان نمیدهد. اداره و کنترل رابطه در این دوران نیاز به شناخت و مهارت کافی والدین دارد.
مخالفتها و عملکرد مستقل کودک ممکن است کار را به جیغ و لگد و کتککاری نیز بکشاند. تا جایی که با قشقرقها انرژیشان را تحلیل ببرد. با این حال همچنان که کودکان طالب دستیابی به این اطمینان هستند که والدینشان دوستشان دارند و هر چند خودشان خویشتنداریشان را از دست دادهاند، تمایل دارند والدینشان را قوی و خویشتندار ببینند.
اجتناب از سبک فرزندپرری وابستهساز برای تقویت خودمختاری کودک
با وجود چالشها، خودمختاری کودکان جلوههای مثبتی هم دارد. آنها حس عمیقتری از کنترل شخصی دارند و درمییابند که دارای تواناییهایی نظیر پوشیدن لباس یا کفش، بازی مستقل و انتخاب اسباب بازی ها هستند.
در صورت عدم حمایتگری بیش از حد والدین، کودکان در این دوران میتوانند مسأله دفع و ادرار خود را حل کنند. آموزش آداب دستشویی رفتن و یادگیری و کنترل کارکرد بدن نیز بخش مهم و ضروری این دوران است.
خودمختاری کامل در کودک خردسال، نه ممکن است و نه مطلوب. کودکان به تدریج طی چند ماه رفتار مخالف درمییابند که بعضی از تقاضاهایشان قبول میگردد و با بقیه مخالفت میشود. والدین باید به کودک فرصت دهند تا محدودیتهای توانایی خود را بشناسد.
برای مثال به جای اینکه لباسهای کودک را به تن او کنند، لباس را در اختیار کودک بگذارند تا کودک خود تلاش کند و در نهایت یا موفق شود یا خود از والدین تقاضای کمک کند.
تشویق کودکان به کسب استقلال
والدین میبایست کودک را به خودمختاری تشویق کنند و در عین حال مراقب باشند تا شکستهای کودک منجر به احساس ناکامی نشود. کودک باید در انجام کارهای مربوط به خودش آزاد باشد و در صورتی که در انجام کاری ناموفق باشد نیز نباید او را سرزنش کنند.
اگر والدین اختیار و انتخاب را از کودک سلب کنند و هر کاری را خودشان برای آنها انجام دهند یا آنکه با سختگیری و مقررات جدی جلو خودمختاری آنها را بگیرند، کودک در تواناییهایش شک میکند و خود را موجودی ناتوان و درمانده مییابد.
در صورت حمایتگری بیش از حد والدین یا سرزنش و کنترل بیش از حد یا فرصت ندادن به او برای اثبات خود، احساس عدم توانایی در کودک رشد میکند. یا ممکن است به دیگران وابسته شود، عزت نفس پایینی پیدا کند و احساس شرم و تردید در او رشد کند.
فرآیند ایجاد حس خودمختاری و کسب استقلال متأثر از خلق و خوهای گوناگون کودکان است. پژوهشگران معتقدند که کودکان خردسالی که بدقلق یا دیرجوش توصیف میشوند، در فاصلهای که با مسأله خودمختاری درگیرند، به رسیدگیهای خاص نیاز دارند.
کودک بدقلق و دیرجوش دارای خصوصیات دوری جستن، انطباقپذیری کند، شور و هیجان و حالات روحی منفی و سطح فعالیت اندک است.
برخورد مناسب با رفتار مخالف کودکان در فرایند کسب خودمختاری
والدین و سایر بزرگسالان میتوانند به کمک سه تکنیک با رفتار مخالف کودکان برخورد کنند:
اول: جلب توجه کودکان به طور مثبت؛ برای مثال پدری که میخواهد کودکش را به جایی ببرد. میتواند از چند دقیقه قبل از حرکت توجه کودک را به اتفاقات جالبی که در آن مسیر میافتد یا چیزهایی که میبینند جلب کند و ذهن کودک را آماده پذیرش برای مراجعت از خانه بکند.
دوم: فرصت به آنها برای پذیرش. پژوهشها نشان دادهاند که شدیدترین مخالفتهای کودکان طی چند ثانیه بعد از تقاضای فرد بزرگسال بروز میکند. محققان دریافتند که اگر بزرگسالان حداقل ده ثانیه پیش از تکرار تقاضا یا اقدام بیشتر در جهت انجام کار مورد نظر صبر کنند، کودکان غالباً تقاضا را خواهند پذیرفت.
سوم: اعطای امکان انتخاب به آنان؛ از کودک بپرسید دوست داری پیراهن قرمز را بپوشی یا آبی؟ به این پارک برویم یا فلان پارک؟ موهاتو با برس مرتب کنی یا با شانه؟ با این کار او میتواند مخالفتش را در چارچوب ساختاری که برای والدین قابل قبول است، ابراز کند.
حرف آخر حمایتگری بیش از حد والدین و الگوهای رفتاری وابسته ساز
کودکانی که با موفقیت مسائل این مرحله از رشد را پشت سر میگذارند، افرادی آزادمنش و با اعتماد به نفس در بزرگسالی میشوند. در غیر این صورت حس بیکفایتی و شک به خود در آنها باقی میماند. موفقیت در این مرحله منجر به رشد اراده و افزایش عزت نفس در کودک میشود.
منابع:
شولتز، دوان. (۱۳۷۸). نظریه شخصیت (ترجمه یوسف کریمی).
آنسلمو، ساندرا. (۱۳۷۹). رشد دوره اولیه کودکی پیش از تولد تا هشت سالگی، ترجمه علی آخشینی.
درایکورس، رودلف، (1391) کودکان خوشبخت (راهبردهای تربیت کودک و بهبود رابطه ی والدین – فرزند). (ترجمه ی دکتر حمید علیزاده – علیرضا روحی). نشر ارسباران.
سلام یکی از علل افراد برای وابسته کردن فرزند حل عقده های شخصی است بعضی زنان از فرزند مخصوصا پسر به عنوان سپر دفاعی استفاده می کنند و هرجا دلشان بخواهد پسرشان را مرد جلوه می دهند و هرجا بخواهند با او مانند دختر برخورد می کنند تا کمبودهای شخصیتی خود را جبران کنند بعضی از زنان را دیده ایم فقط با مبالغه و توسل به دروغ تلاش می کنند پسرشان را در جمع فامیل و دوست وابسته جلوه دهند در حالی که اصلا چنین چیزی نیست و این زنان می خواهند با حلوا حلوا کردن دهان را شیرین کنند و خود را جلوی دیگران خاص نشان دهند آن هم در حقیقت با خوار کردن پسرشان به یقین پسرانی که عاقل هستند در برابر این رفتارها از جانب مادر سکوت نمی کنند و رفتار عاقلانه انجام می دهند و واقعا چقدر ازدواج با مردی که چنین مادری دارد طاقت فرساست و در این شرایط دختران معصوم باید از معصومین و مشاور کمک بگیرند چون زنی که مسن و باتجربه است می داند از کجا و کدام ناحیه به دختران معصوم دیگران ضربه بزند تا دردهای مربوط به گذشته خود را با آزار رساندن به دیگران تسکین دهد. صد حیف که بعضی پسران نمی دانند که ایستادگی در برابر چنین مادری و تذکر دادن به او کاملا در جهت انسانی است و ربطی به بی احترامی ندارد و نشان غیرت مرد و احترام و عشق چنین مردی در برابر همسرش است. هر زنی ملکه ی زندگی شوهر خود است البته برای مردی که هویت مردانه دارد و حامی همسرش است .
سلام یکی از علل افراد برای وابسته کردن فرزند حل عقده های شخصی است بعضی زنان از فرزند مخصوصا پسر به عنوان سپر دفاعی استفاده می کنند و هرجا دلشان بخواهد پسرشان را مرد جلوه می دهند و هرجا بخواهند با او مانند دختر برخورد می کنند تا کمبودهای خود را جبران کنند بعضی از زنان را دیده ایم فقط با مبالغه و توسل به دروغ تلاش می کنند پسرشان را در جمع فامیل و دوست وابسته به خود جلوه دهند در حالی که اصلا چنین چیزی نیست و این زنان می خواهند با حلوا حلوا کردن دهان را شیرین کنند و خود را جلوی دیگران خاص نشان دهند آن هم در حقیقت با خوار کردن پسرشان به یقین پسرانی که عاقل هستند در برابر این رفتارها از جانب مادر سکوت نمی کنند و رفتار عاقلانه انجام می دهند و واقعا چقدر ازدواج با مردی که چنین مادری دارد طاقت فرساست و در این شرایط دختران معصوم باید از معصومین و مشاور کمک بگیرند چون زنی که مسن و باتجربه است می داند از کدام ناحیه به دختران معصوم دیگران ضربه روحب بزند تا دردهای مربوط به گذشته خود را با آزار رساندن به دیگران تسکین دهد. صد حیف که بعضی پسران نمی دانند که تذکر دادن به چنین مادری کاملا در جهت انسانی است و ربطی به بی احترامی ندارد و نشان غیرت مرد و احترام و عشق چنین مردی در برابر همسرش است. هر زنی ملکه ی زندگی شوهر خود است البته برای مردی که هویت مردانه دارد و حامی همسرش است و هر زن باایمانی بدون شک باید این حقوق را برای تمام زنان دیگر چه سببی و چه نسبی پذیرا باشد.
پیغمبر فرمود نگاه کردن به چهره کسی که بین زن و شوهر ولو به زبان تفرقه بیاندازد حرام است.
البته همیشه در همه حال باید سعی نماییم به مسائل نگاه همه جانبه داشته و حقیقت جویی و بدبینی را با هم اشتباه نگیریم و مرز این ها گاهی بسیار سخت است.
به هرحال زن و شوهرهای مومن و عاقل پشت هم هستند مانند کوه و این هنری بس بزرگ است.